در دوران حکومت ماد که آخرین پادشاه ماد یعنی آژی دهاک بر کشور ایران حکومت می کرد مجبور شد برای این که با گروه پارس ها اتحادش بر هم نخورد دخترش ماندانا را به پسری از اهل پارس که کمبوجیه نام داشت بدهد.
اما در یکی از شب ها که خوابیده بود خوابی عجیب دید که این خواب به این شرح است:
او خواب دید که از درون شکمش درختی بزرگ رشد می کند و تمام قلمروی او را در بر می گیرد. او خواب گذاران را احضار می کند و تعبیر آن خواب عجیب را از آن ها جویا می شود آن ها می گویند به زودی در خانواده ی تو پسری به دنیا خواهد آمد که بر ضد حکومت تو قیام خواهد کرد. در همان زمان ماندانا باردار بود وقتی فرزند ماندانا و کمبوجیه به دنیا می آیدو معلوم می شود که او پسر می باشد پس آژی دهاک به وزیرش دستور می دهد که آن فرزند را بکشد وزیر پسر را به 2 نگهبان می سپارد تا آن را بکشند.
اما در شهر زن وشوهری که فرزند تازه به دنیاآمده ی آن ها مرده بود آن ها فرزند مرده را با کوروش آینده عوض می کنند .
اخلاق کوروش این گونه بود که او علاقه ی زیادی به شاه شدن داشت و هر کس که از دستور او در بازی پیروی می کرد پاداش می گرفت و کسی که پیروی نمی کرد مجازات می شد . روزی کوروش با پسر وزیر بازی می کرد و او از دستور پیروی نکرد و تنبیه شد. پسر این را با وزیر در میان گذاشت .وزیر به شاه اعتراض کرد پس شاه کوروش را فرا خواند واز او دلیل را جویا شد و کوروش گفت او از دستور پیروی نکرد پس تنبیه شد . از آن جا بود که آژی دهاک فهمید کوروش زنده می باشد پس برای تنبیه وزیر دستور داد که پسر او را بکشند واز آن غذا درست کنند و شب وزیر را به خانه ی خود دعوت کر د وباهم آن غذا را خوردند. پس از غذا از او پرسید آیا می دانی این چه گوشتی بود . او گفت نه واو در جواب به او گفت این گوشت پسر تو می باشد. این هم سزای عملت!
وقتی کوروش ماجرا را فهمید به سوی قبیله ی پارس رفته و بر علیه آژی دهاک قیام کرد و بر ماد پیروز شد . وقتی لیدی و بابل و مصر فهمیدند تصمیم گرفتند که متحد شوند و کوروش را از بین ببرند اما تا به خود بجنبند کوروش لیدی و بابل راتصرف کرد .
ادامه ی مطلب را برایتان بعدا خواهم نوشت.
:: بازدید از این مطلب : 347
|
امتیاز مطلب : 149
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37